چقدر ناراحت و غمگینم
از نگاه خسته و ناتوان پدر
از دست های پینه زده
از ناله های شبانه دگر
بغض سنگین به اندازه دریا
سد می کند راه گلویم را
گریه می کنم به حال زار پدر
برای او که مریض است این شب ها
چقدر مادر پیر و شکسته شده
همپای پدر می کشد این دردها
زندگی خلاصه شده در این حرف
درد و رنج و سختی فردا
امید از زندگی رخت بسته
در خانه مرده این کبوتر خسته آه...
:: بازدید از این مطلب : 2241
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2